معلم

چند روز پیش یکی از دانش‌آموزان کلاس چهارمم تکلیفش رو انجام نداده بود.
بعد از اینکه دلیل این موضوع رو پرسیدم، بهش گفتم: «اسمت رو توی دفترم یادداشت کردم، اگر بی‌نظمی رو تکرار کنی، دفعهٔ بعد در روزنگارت می‌نویسم و باید والدینت ببینن و پاسخ بِدن.»
گفت: «دیگه تکرار نمی‌کنم.»
ظهر که مدرسه تعطیل شد، اومد و گفت: «خانوم! بی‌نظمی امروزم توی کارنامه‌ام تأثیر داره؟»
گفتم: «تو ماه منی! من مطمئنم که شما دیگه بی‌نظمی نمی‌کنی. اگه تکرار نشه نادیده می‌گیرم. مطمئن باش.»
بعد صداش کردم و گفتم: «ستایش! من خیلی دوستت دارم.»
خندید و گفت: «منم دوستتون دارم.»
بعد از چند روز اومد و گفت: «خانوم! یادتونه چند روز پیش بهم گفتین که دوستم دارین؟»
گفتم: «بله یادمه.»
گفت: «تا حالا کسی این جمله رو بهم نگفته بود. هیچ‌کدوم از معلم‌ها هم تا حالا بهم نگفته بودن که دوستم دارن. شما اولین معلمی بودین که بهم گفت دوستم داره. من خیلی شما رو دوست دارم.» زبونم بند اومد. فقط تونستم بغلش کنم و بگم من حرف دلمو گفتم و خیلی دوستت دارم.
خندید، چشماش برق زد و رفت.

زهرا نصیری - آموزگار


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ثبت آگهی و تبلیغات در سایت صندلی آرایشگاهی | صندلی برقی آرایشگاه | سشوار خرید سرور DL 380 G6 G7 G8 G9 HP تجهیزات پزشکی شمس اشتباهات بی پایان من هر چی کی بخوای universityfile همیارآنلاین آگهی رایگان استخدام و دانشگاه و بازارکار keoawer